روزنه ای به آن سوی دیوار

گاه نوشت های یک الحادیاتی

دنیا برایم شبیهِ اتاقِ بزرگِ کاه گلیِ خانه قدیمی مان است با آن در چوبی که سوراخی درست به اندازه انگشت سبابه دوران بچگی ام وسط آن بود و نوری که از آن سوراخ وارد اتاق می شد همیشه حس کنجکاوی ام را تحریک می کرد. گاهی از آن سوراخ به حیاط خیره می شدم و با اینکه هر روز آن حیاط محل بازی ها و شلوغ کاری های من و برادر کوچکترم بود از آن سوراخ برایم دیدنی تر می شد.

تنها تفاوتش این است که آن وقت ها می شد با یک مقدار زحمت آن در چوبی را باز کرد و حیاط را همان طور که هست دید ولی دنیا به جای آن در چوبی دیواره هایی بلند دارد و هرچه می گردم که روزنه ای برای دیدن آن طرفش بیابم چیزی نمی بینم. ولی این نسیم،نسیمی که از آن طرف دیوار می آید و بی آنکه ببینمش اطرافم می رقصد و با سرانگشتانش صورتم را نوازش می کند،  بیشتر وسوسه ام می کند که از این دیوار بالا بروم و به آن طرفش سرک بکشم یا حداقل همان سوراخ کوچک در چوبی را در آن پیدا کنم و مثل همان بچگی هایم ساعت ها به آن طرف خیره شوم.

نمی دانم شاید روزی به جای این روزنه، پنجره ای با شیشه های رنگی در این دیوار پیدا کنم. درست شبیهِ پنجره یِ خانه هایِ قدیمیِ بوشهر که هنوز هم تیغِ تیزِ آفتابِ لیان را به رنگین کمانی سحرانگیز تبدیل می کند و آرام بخش روح زخم خورده یِ مردمان آفتاب و دریاست.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی