فقهِ غیرِ بومی!
شاید بگوبید ترکیب مسخره ای است و دلیل هم بیاورید که والله و بالله اگر بشود یک علم را گفت کاملا وطنی و بومی تولید می شود همین فقه است و بر جبینش صنع فی قم المقدسة است و حداکثر صنع فی نجف الاشرف که آن هم خودی است و بومی و یا شاید اصلا بگویید که مگر غیر از ما هم کسی فقه را قبول دارد که بخواهد فقه،غیرِ بومی باشد.ما شنیده بودیم مثلا جامعه شناسی و روان شناسی و اقتصاد و حتی فیزیک و شیمیِ غیربومی را،ولی فقهِ غیربومی چه صیغه ای است؟
همه ی اِن قُلت های بالا به این ترکیبِ واژه های "فقه" و "غیرِبومی" درست است ولی در صورتی که بومی را در قالب مکان در نظر بگیریم و نه در قالب "زمان و مکان".
هرچند فقهِ غیربومی ممکن است صیغه مجهولی باشد برایمان ولی متاسفانه بدجور دامن گیرمان شده است.
وقتی علمی به سوال های مردمی دیگر و جامعه ای دیگر پاسخ بدهد این علم غیرِبومی است.مثلا وقتی دانشجوی جامعه شناسیِ دانشگاه تهران به جای اینکه سوالش پدیده های جامعه شناختیِ کشور خودمان باشد برای مثال بررسی اتفاقی که سال88 در ایران افتاد یا مثلا بررسی انسان شناختیِ ترکمن ها و... و دنبال جواب برای این ها باشد سوالش و نحوه رسیدن به جوابش را از جامعه ای دیگر می گیرد این دانشجو شاید علم تولید کند ولی علمی غیرِبومی و غیرِنافع برای جامعه ایرانی و همین طور قیاس کن دانشجوی مهندسی معماری و شهرسازی را که بعد از سال ها درس خواندن می تواند براساس مدل هایِ شهرسازیِ اروپایی یا آمریکایی در ایران شهر بسازد و معماریِ خانه ها و ساختمان هایش را طراحی کند و دستِ آخر برای اینکه اسلامی -ایرانی هم کرده باشد این شهر را جایی برای مسجدش در شهر درنظر می گیرد آن هم با معماریِ 4 ضلعی و خشنی که هیچ ارتباطی با فضای آرام بخش و معنوی که مسجد باید داشته باشد ندارد و...
فعلا کاری به مقصرِ این مصائب ندارم،این ها را نوشتم تا بگویم علم غیرِبومی یعنی چه و ارتباطش را با فقه بیان کنم.
وقتی فقیه هم مثل هر عالمِ دیگری به جای اینکه پرسش های جامعه خودش را پاسخ بدهد سوال های دیگری را جواب می دهد و اصلا راه حلº یافتن برای معضلات و سوال هایِ جامعه،دغدغه اش نیست،فقه تولید می کند ولی فقه غیرِبومی و غیرِنافع!
مهم نیست سوال هایی که برای این فقیه به وجود می آید و او برای یافتن پاسخش اجتهاد می کند سوال های کدام جامعه است مهم این است که سوال های جامعه ی من نیست!ممکن است سوال های جامعه ایرانی و شیعه800 سال پیش باشد ولی دردی را دوا نمی کند.
این که فقیهی سال ها مطالعه کند و زحمت بکشد ولی به جایِ این که در پیِ یافتن پاسخی برای سوالاتِ نظام قضایی براساس شرع مقدس باشد یا معضلات فقهی و حقوقی نظام اقتصادی و... را حل کند تمام وقتش را می گذارد برای چندباره پاسخ دادن به سوالات و مشکلات فقهی مردمِ صدها سال پیش نتیجه اش می شود عدم کارایی فقه!
معضلی که متاسفانه گریبان گیر حوزه های علمیه ما شده فاصله گرفتنشان از جامعه و مردم است و انتزاعی شدن فضای ذهنی و دغدغه هایشان و به تبع آن تولید علمی که به درد امروز جامعه نمی خورد و طرفه این که این مسئله در گذشته ها در حوزه و به ویژه فقه وجود نداشته و علما در ارتباط تنگاتنگی با مردم بوده اند و فقهِ تولید شده پاسخی به نیارهای جامعه آن روزشان بوده.
کسانی که اندک اطلاعی از دروس فقه دارند حتما از سنگین بودن مباحث کتاب"مکاسب" شیخ انصاری خبر دارند و می دانند خواندن لمعتین ِ شهیدین که دانشجویان در دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد می خوانند تازه مقدمه ای است برای فهمیدن مکاسبِ شیخ انصاری ولی شاید جالب باشد که بدانیم در همین کشور در سال های نه چندان دور حتی برخی کسبه و بازاریان در درس مکاسب علما حاضر می شدند و این یعنی نه تنها سوال برای رفع مشکلات بلکه متخصص شدن در زمینه نیازهای فقهی کارش.و از طرفی بیان شدنِ سوالاتِ واقعیِ کسبه و در نتیجه تلاشِ عالم برای یافتن جوابِ سوال و مجموعه این ها یعنی تولیدِ فقهِ به روز و نافع در مباحث تجاری مثلا.
البته کاملا روشن است که همه بازریان این کار را نمی کردند ولی به اندازه ای علما با زندگی مردم در ارتباط بودند که از مشکلات آن ها با خبر باشند و علمی که تولید می کنند در جهت رفع مشکلات و پاسخ به سوالات آن ها باشد.و این بازار تنها نمونه ای از آن است.ولی در حال حاضر فاصله ی بین حوزویان و علما با مردم آن قدر زیاد شده که کم تر فقیهی را می توان یافت که وجه همتش را مثلا بگذارد روی بورس و مسایل آن یا نظام بانک داریِ اسلامی یا عقودِ جدید یا نظام سازیِ قضایی و....
این است که فقهِ غیرِبومیِ تولید شده ناکارآمدی اش را در مسایل مبتلا به جامعه نشان می دهد و برخی جاهلان هم از ناکارآمدی دین در عرصه اجتماع می نویسند و این که اسلام دینی است برای 1400 سال پیش و ناکارامد در عصر حاضر و اباطیلی از این باب.غافل از این که اسلام به ذات خود ندارد عیبی.....
پ ن:
به جای فقهِ بومی می توانستم بگویم فقهِ پویا که واژه آشناتری است و درباره آن سخن گفته شده،ولی به قدری با تفسیرهای عجیب و غریب این کلمه را بی معنی کرده اند که دوست نداشتم این واژه را به کار ببرم.
فقهº نفهمِ کم سواد، برای این که انواع روابط نامشروع بازیگران در حین بازیگری برای سینما را مشروع جلوه دهد به قاعده "نفی سبیل" استناد کرده.برای درک مسخره بودن چنین استنادی لازم نیست فقه خوانده باشی فقط کافی است استدلالش را بخوانی:
1.دنیای غربِ کافر در زمینه ساخت فیلم و بیان مقاصدش با زبان این رسانه از ما مسلمانان قوی تر است.
2.اگر بخواهیم با دنیای غرب در این زمینه رقابت کنیم باید بتوانیم روابط واقعی تر و آزادانه تری بین زنان و مردان در فیلم هایمان داشته باشیم.
3.طبق قاعده ی نفی سبیل نباید اجازه دهیم راهی برای سلطه کافر بر ما وجود داشته باشد
»نتیجه: به منظور غلبه بر کفار اشکالی ندارد که بازیگران در حین تولید فیلم روابط شرعی را به طور کامل رعایت نکنند.
بعد اسم این را هم گذاشته فقهِ پویا!!! فتامّل.
البته همیشه هم به این شوری نیست.